بازوحشیانه عاشقم وچه وحشیلنه میخواهمت...مگراهلیم نکرده بودی؟
منچشمان خیسدلهره وتشویشغمسکوتتباهیمنشکایتدردانتظاربی حوصلگیسیاهی.منتنهاییمنتنهاییمنتنهاییمنتا ابدتنهایی.
خسته ام ازاینکه بگویم همه چیزخوب است...فقط اجازه بده خودم باشم.
این تمام چیزیست که ازدنیا میخواهم...
خودم همین...
تنهایی ام راپک میزنم تاریه هایم تنفس راکم بیاورد وشرعی ترین خودکشی راتجربه کنم...
"شب"
به التماس های آخرش نشسته...
آنقدردلتنگم که حتی ابلیس بروسعت این دلتنگی سجده میکند...
تو،من وخدا...یک نفراینجازیادی است...
مگرقلب من بت بود که خدابرای شکستنش تورافرستاد...
اینجاجهنم است ودرامتدادجهنم رودی ازجنس حـــواجاریست..
دردیگری می جویم آنچه را درتو نیافتم...واوبه من میدهد آنچه راازدیگری دریغ میکند.
من... چشمان خیس... دلهره وتشویش... غم... سکوت... تباهی... من... شکایت... درد... انتظار... بی حوصلگی... سیاهی... من... تنهایی... من... تنهایی... من... تنهایی... من... تا ابد... تنهایی....
HoMe | EmaiL | ProFiLe MOzHgaN
Ðe$igNER MOZHGAN